محمد پرهاممحمد پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

پسرم محمد پرهام

تلفظ غلط چند کلمه

محمد پرهام این کلمات را در اشتباه می گفت پسرم هر جند مدت که یادم بیاد برات می نویسم الان که ماشاءالله مثل آدم بزرگها قشنگ صحبت می کنی نابغه منی تو ، عزیزم   مغازه === مزاغه معذرت خواهی === مغز خالی
3 خرداد 1392

در رفتگی دست پسرم

دیشب خیلی پرهام با بابا رضا بازی کرد با اینکه رضا دیر آمده بود و خسته بود حدود 45 دقیقه با پرهام بازی کرد من هم کمی به کارهام رسیدم. اما دست پرهام کشیده شد و اصلا دستش را تکان نمی داد و می گفت درد می کنه و خیلی گریه کرد واقعا درد داشت که اینقدر گریه می کرد ساعت 11 شب بود و مجبور شدیم بریم بیمارستان . تا دکتر پرهام را ویزیت کرد دستش را جا انداخت . پرهام هم گفت خوب شد دستم و خیلی آروم شد و دیگه گریه نکرد. خدا را شکر که زود خوب شد . ساعت 1 رسیدیم خونه ساعت 2 هم پسرم خوابش برد. عزیزم مواظب خودت باش
1 خرداد 1392

خرید لگو

دو شنبه 30 اردیبهشت ساعت 8 شب با پرهام رفتیم بیرون ، چند روز است که پرهام لگو می خواست برای همین رفتیم و برای پرهام لگو آجره ، خریدیم خیلی خوشحال بود با اینکه مسافت زیادی را پیاده رفتیم برای خرید اما از خوشحالی خرید لگو اصلا نگفت خسته شدم. پرهام من تو مغازه اسباب بازی فروشی فقط یک لگو خرید با یک ماشین پلیس کوچولو. پرهام اسباب بازی ها را می دید می گفت چه قشنگه اا اصلا نمی گفت که از این هم بگیر ، فروشنده می گفت چه پسر خوبی که اصلا بهانه اسباب بازی نمی گیره. پرهام خیلی دوستت دارم که اصلا از اون بچه ها نیستی که بگی این را می خوام اونو می خوام عزیزم عاشقتم
1 خرداد 1392

خانه خاله پرستو

امروز مرخصی بودم و سر کار نرفتم من و محمد پرهام رفتیم خانه پرستو جون (دختر عموی بابا رضا) ، سفره داشتند خیلی خوش گذشت ، محمد پرهام به پرستو جون می گه خاله پرستو و چون موهای طلایی داره ، بهش گفت خاله چقدر تو خوشگلی مثل عروسک هستی ، آخه پرهام یک عروسک مو طلایی داره. پرستو جون از این تعریف محمد پرهام خیلی خوشش آمد در کل خوب بود  
25 ارديبهشت 1392

لگو بازی

محمد پرهام دیشب (سه شنبه ساعت 21 تا 22 ) لگو بازی می کرد و با کمک خودم تونست یک خانه چند طبقه برای گاوها و اسب هایش بسازه پسرم از این کاری که کرده بود خیلی خیلی خوشحال بود این هم عکس سازه پرهام محمد پرهام مامان ، نابغه است   ...
25 ارديبهشت 1392

کوتاه کردن موها

روز یکشنبه 22 اردیبهشت ساعت 19 با محمد پرهام رفتیم آرایشگاه و موهای پسرم را کوتاه کردیم   پسرم قشنگ بودی قشنگتر هم شدی عشق مامان    عکس پسرم قبل از کوتاهی مو     عکس پسرم بعد از کوتاهی مو ...
25 ارديبهشت 1392

پدرت آقا رضا

پسرم محمد پرهام جان می خواهم مطلبی را بنویسم و این مطلب را همیشه به یاد داشته باشی پسرم ، شما بهترین بابای دنیا  را دارید      شما از یک سالگی که شروع به صحبت کردن نمودی پدرت را بابا صدا می زدی حدود 19 ماهگی بودی که به پدرت میگفتی آقا رضا برای همه تعجب انگیز بود ، برای من هم همینطور چون من پدرت را رضا صدا می زدم اما شما می گفتی آقا رضا ؟؟؟؟ شاید تو خودت از همان ابتدا متوجه شده بودی که چه بابای خوب و آقایی داری اما من باز برایت می نویسم پسرم پدر شما یک پدر قوی و مهربان است و تو می توانی در تمام مراحل زندگی به آن تکیه کنی بابا رضا بسیار مهربان و دلسوز است همیشه به یاد داشته باش که باید احترام پدرت را نگهدار...
23 ارديبهشت 1392